My Blue Moon



سلام. توضیحات این چالش رو تا الان حتما همتون فهمیدین پس دیگه من نمیگم. از اونجایی هم که بسیااااار بهم اصرار شد(!) که منم نامه بنویسم، نوشتم:

بسم الله الرحمن الرحیم

خب خب و اکنون منی که شروع به نوشتن نامه ای کردم که قرار نیست هیچوقت به مقصدش که گذشته باشه برسه. ولی از اونجایی که 99 درصد اوقات خلاف حرفای من ثابت شده باید طی همین چند روزه منتظر رسیدن خبر کشف راه برگشت به گذشته، ان هم به صورت تضمینی و بدون بازگشت باشیم! شایدم با بازگشت.نمیدونم.

حالا اگه فرض رو بر این بگیریم که به مقصد برسه، تو اونو پیدا کنی، حال خوندنش رو داشته باشی. تصمیم دارم حرفای مهمی رو بهت بزنم که آینده تو عوض میکنه!

لازمه خودمو بهت که خودم باشی معرفی کنم؟ آخه رفیق تو همین الانم میدونی با کی طرفی!

ببین دخترجان مهم ترین خبری که میتونم بهت بدم اینه که تو تا این سن سالم و زنده ای! یعنی ممکن بود الان همه ی دوستات رو نامه به دست پیدا کنی در حالیکه برای خودت یه تیکه کاغذم نیومده باشه. و خب میدونی که اون خبر خوشایندی نیست •-• بنابرین انقد خوش شانس هستی که به این سن برسی.

نکته بعدی اینه که تو باید یه کارهایی رو کنی و یه کارهایی رو نکنی!(توروخدا؟ :/) فهمیدن این قضیه رو میسپارم دست خودت، چون به هر حال گوش نمیدی. فقط اینکه اون چند بسته کبریت رو حتما بسوزون این تنها شیطنت باحال بچگیته که بعدا نقل مجالس میشه و تو از شنیدنش کیف میکنی ای بابا چی دارم میگم، بچه چهار ساله که خوندن بلد نیست! تو الان نهایتش بتونی اسم خودتو بخونی. اصلا بذار بریم یکم جلوتر. نه نه اینجا اتفاق خیلی بدی افتاد، فقط در این مورد بهت بگم که خوب میشه. بذار بریم جلوتر آهاااااا اینجا همونجاست که باید بزنم روی دستت! با راحیل دوست نشو. نشو. نشو. نشو، فهمیدی؟! میدونم فکر میکنی خیلی دختر خوب و باحالیه و احتمالا دوست صمیمی تمام ادوار زندگیته؛ ولی نیست! حتی یه ذره هم شبیه چیزی که فکر میکنی نیست. تو همین الانم دوست صمیمیت رو پیدا کرده ای. فقط زمان میبره تا بفهمی کیه.

یه خبر خوب دیگه هم اینه که تو قراره آدم خیلی باحال و خفنی بشی [لبخند کجکی با عینک آفتابی]، میدونم چی اومد تو ذهنت. اره همون :d فقط به کسی نگو. دیگه عرض خاصی ندارم، ازت خیلی راضیم، همین روندی که اومدمو بیا. 

اصلا هم تصمیم ندارم هیجان زندگیتو کم کنم و اتفاقات رو برات بگم، این اندک چرندیاتم نوشتم که اگه احیانا به دستت رسید دلیلی بشه واسه لبخندت. 

و از اونجایی که من توام(!) میدونم از همینا بیشتر خوشت میاد تا اینکه بدونی در آینده چی پیش میاد. اون جمله که شنیدن این حرفا آینده تو عوض میکنه رو هم الکی گفتم. اگه عوض کنه که دیگه این نامه رو برات ننوشته بودم،اگه نوشته بودم پس عوض نشده بوده که. ولش کن یکم پیچیده اس ‌:|

کاریت ندارم دیگه.برو مشقاتو بنویس، انقدم نرو خونه مهسا که بازی کنین. بشین یکم درس بخون بلکه عادت بشه برات. 

(صلاح دیدی به اینم گوش نده عزیزم، بچه ها داشتن چپ چپ نگام میکردن مجبور شدم یه پند آموزنده هم زورکی جا بدم تو نامه م) 

هیچی دیگه همین. 

خیلی دوستت دارم عشقم! 

قلب های فراوان

محل نام و نام خانوادگی:

محل امضا:

تاریخ : پانزده مهرماه 98


اول خدا رو شکر می‌کنم. بابت خیلی چیزها ولی اینبار به خاطر توفیق دیدن دوباره ی محرم.

پارسال شب عاشورا بعد از اینکه از مراسم مسجد به خونه برمیگشتیم، توی ماشین یهو بغضم گرفت، از اینکه انقدر زود ده روزش گذشت. از اینکه همه چی به حالت قبل برمیگشت. من عاشق فضای محرمم، نه به خاطر غم،بلکه انگار آدما تغییر میکنن. با گذشت تر میشن، مهربون تر، با معرفت تر.

مردم یک رنگ میشن. هیئتی و غیرهیئتی رو امام حسین کنار هم میاره، روی یک سفره میشینن.

من عاشق نشستن روی صندلی های پلاستیکی مسجدم. وقتی صدای دمام و سنج و دهل میاد و صدای زنجیر ها، صدای نوحه خوندن سوک دایی م و یاحسین گفتن زنجیر زن ها و مادرم که زیر لب میون گریه با عجز تکرار میکنه. یاحسین ، وقتی که نگاهم دوخته میشه به پرچم های نصب شده روی میله ها و چرخیدنشون میون باد. عاشق ی آخر مراسم شب عاشورام. وقتی هیچکس دلش نمیخواد مراسم تموم شه.

عاشق قیمه های نذری ام که هیچکس هیچ موقع سال نمیتونه همچین قیمه ای بپزه مگر اینکه به اسم حسین (ع) باشه. نون پنیر سبزی های شب هفتم که موقع درست کردن هر کدومشون ذکری میگفتیم.

 امسال محرم برام فرق داره.

من پارسال حرمو دیدم. کربلا رو دیدم. چشمم به ضریح خورده. هنوز روضه شروع نشده اشکم میریزه. توی نگاهم فقط و فقط تصویر گنبده، با همه ی چراغ های سرخ بین الحرمین.

قبل تر ها وقتی برام از کربلا میگفتن درکی نداشتم از شنیدن اینکه" هر کس رفته بی قرار تره" . اما حالا تک تک سلول هام اینو میفهمن که خدای من چقدر دلم کربلا میخواد. من تشنه ای هستم که آب دریا خورده.

نمیدونم که امسال قسمتم میشه یا. دعا کنید که بشه.

ولی شباهت محرم امسال با پارسال اینه که به همون سرعت داره میگذره و به چشم به هم زدنی، به شب هشتم رسیدیم.

عزاداری هاتون قبول باشه♡

‌+عنوان مصرعی ست از شعر محشتم


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی شیخ عاملی شال گل نوشت های من برای دل نشین های تو مهارت های زندگی شهید اهل قلم سوله آذین صدرا | سوله سبک وبلاگ انجمن شهرسازی ایران لیست نرم افزارهای کاربردی ترنج اَپ narmafzarA